آهنگ بی کلام

آهنگ بی کلام

آهنگ بی کلام

آهنگ بی کلام

فروش مجموعه موسیقی متن فیلم

فروش مجموعه بی نظیر زیباترین موسیقی های متن فیلم برای اولین بار در ایران.


تعداد دی وی دی : 32

قیمت : 49950 تومان


Soundtrack


مجموعه ایی که موسیقی بیش از 1200 عنوان فیلم را در خود گنجانده است و در قالب 32 DVD برای علاقه مندان به موسیقی متن فیلم و آهنگ های بی کلام ارائه شده است. لیست مجموعه را می توانید  از لینک زیر دریافت کنید.

لیست مجموعه موسیقی متن فیلم



روش خرید:  برای خرید مجموعه موسیقی متن فیلم ، پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول یا محصولات مورد نظرتان را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید، روی دکمه زیر کلیک کنید.







لیست کامل برندگان اسکار موسیقی متن فیلم 1934-2009

2009

Up by Michael Giacchino


2008

Slumdog Millionaire by A. R. Rahman


2007

Atonement by Dario Marianelli


2006

Babel by Gustavo Santaolalla

2005
Brokeback Mountain by Gustavo Santaolalla

2004
Finding Neverland by Jan A. P. Kaczmarek

2003
The Lord of the Rings : The Return of the King by Howard Shore

2002
Frida by Elliot Goldenthal

2001
The Lord of the Rings: The Fellowship of the Ring by Howard Shore

2000
Crouching Tiger, Hidden Dragon by Tan Dun

1999
The Red Violin by John Corigliano

1998
Life is Beautiful by Nicola Piovani

1997
Titanic by James Horner

1996
The English Patient by Gabriel Yared

1995
PostinoIl by Luis Enriquez Bacalov

1994
The Lion King by Hans Zimmer

1993
Schindler's List by John Williams

1992
Aladdin by Alan Menken

1991
Beauty and the Beast by Alan Menken

1990
Dances With Wolves by John Barry

1989
The Little Mermaid by Alan Menken

1988
The Milagro Beanfield War by Dave Grusin

1987
The Last Emperor by Ryuichi Sakamoto, David Byrne and Cong Su

1986
Round Midnight by Herbie Han****

1985
Out of Africa by John Barry

1984
A Passage to India by Maurice Jarre

1983
The Right Stuff by Bill Conti


1982 

E.T. - the Extra-Terrestrial by John Williams

1981
Chariots of Fire by Vangelis

1980
Fame by Michael Gore

1979
A Little Romance by Georges Delerue

1978
Midnight Express by Giorgio Moroder

1977
Star Wars: A New Hope by John Williams

1976
The Omen by Jerry Goldsmith

1975
Jaws by John Williams

1974
The Godfather: Part II by Nino Rota and Carmine Coppola

1973
The Way We Were by Marvin Hamlisch

1972
Limelight by Charles Chaplin, Raymond Rasch and Larry Russell

1971
Summer of '42 by Michel Legrand

1970
Love Story by Francis Lai

1969
Butch Cassidy and the Sundance Kid by Burt Bacharach

1968
The Lion in Winter by John Barry

1967
Thoroughly Modern Millie by Elmer Bernstein

1966
Born Free by John Barry

1965
Doctor Zhivago by Maurice Jarre

1964
Mary Poppins by Richard M. Sherman and Robert B. Sherman

1963
Tom Jones by John Addison

1962
Lawrence of Arabia by Maurice Jarre

1961
Breakfast at Tiffany's by Henry Mancini

1960
Exodus by Ernest Gold

1959
Ben-Hur by Miklos Rozsa

1958
The Old Man and the Sea by Dimitri Tiomkin

1957
The Bridge on the River Kwai by Malcolm Arnold

1956
Around the World in 80 Days by Victor Young

1955
Love Is A Many-Splendored Thing by Alfred Newman

1954
The High and the Mighty by Dimitri Tiomkin

1953
Lili by Bronislau Kaper

1952
High Noon by Dimitri Tiomkin

1951
A Place in the Sun by Franz Waxman

1950
Sunset Boulevard by Franz Waxman

1949
The Heiress by Aaron Copland

1948
The Red Shoes by Brian Easdale

1947
A Double Life by Miklos Rozsa

1946
The Best Years of Our Lives by Hugo Friedhofer

1945
Spellbound by Miklos Rozsa

1944
Since You Went Away by Max Steiner

1943
The Song of Bernadette by Alfred Newman

1942
Now, Voyager by Max Steiner

1941
All That Money Can Buy also called The Devil and Daniel Webster by Bernard Herrmann

1940
Pinocchio by Leigh Harline, Paul Smith and Ned Washington

1939
The Wizard of Oz by Herbert Stothart

1938
The Adventures of Robin Hood by Erich Wolfgang Korngold

1937
One Hundred Men and a Girl by Charles Previn

1936
Anthony Adverse by Erich Wolfgang Korngold

1935


The Informer by Max Steiner

1934
One Night of Love by Victor Schertzinger

النی کارایندرو (Eleni Karaindrou)


در کنار مقالاتی که درباره آنجلوپولُس نوشته شده، کتاب ولفارم ایشوته (Wolfram Schütte) و یاداشتهای ویلیام فائوکنر (Faukner) به ما یاد آوری می کنند که گذشته هیچگاه نمیمیرد و حتی نمی گذرد. بارها بازگشته به گذشته، در فرهنگ یونان بیش از هر جای دیگری دیده می شود و هنرمند یونانی به ندرت می تواند از آن بگذرد. همانند جرج سفریس (George Seferis) شاعر محبوب النی کارایندرو که یکبار گفته است: "یونان فرایندی متداوم است." تاثیر گذشته یونان در خود کارایندرو بسیار وسیع است.

کارایندرو، دارای فوق لیسانس تاریخ و باستان شناسی است. در زمینه تئاتر، با اصول معاصر نمایشنامه نویسی آشنا است و آهنگهایی نیز برای آن ساخته، همانند: آریتوفنس (Aristophanes). دانش اتنوموزیکولوژی او و همکاریش با رادیو، توانایی آن را به او داده تا بتواند سازهای گذشته و فرمهای خوانندگی را دوباره شکوفا کند و سنت یونانی نیز از طریق سازهایی همانند دالسیمر (نوعی سنتور) و کلارینت، تا حدی در موسیقی او وجود دارد، .

در واقع کارایندرو برای موسیقی سنتی یونان آنقدر احترام زیادی قائل است که آن را کاملا رها نمیکند، به همین خاطر از سازهای سنتی استفاده می کند اما به روشی غیر سنتی. او میگوید:"گاهی سنتور نقش پیانو را ایفا می کند یا بلعکس. من موسیقی سنتی را با مفاهیم خود قاطی نمی کنم، بعضی از اصوات این سازها قابلیت استفاده را دارند چراکه همیشه در زندگی من به صدا در آمده اند، من از آنها در جهت به تصویر کشیدن ذهنیات خود استفاده می کنم. علاقه من به موسیقی سنتی و کار من به عنوان آهنگساز دو مقوله متفاوت است.

او می افزاید: "فقط یک بار آنها را با هم ادقام کردم: یک فلوت نواز کولی بداهه نواز فوق العاده ای را می شناختم، سعی کردم او را در کار خود وارد کنم. به مدت 4 شبانه روز، او خود را در جایی حبس کرد تا بتواند آنچه را که من نوشته بودم بنوازد. این کار بسیار مرا غم زده کرد، احساس کردم پرنده ای زیبا را در قفسی زندانی کرده ام! در موسیقی خود، او نوازنده ای کاملا آزاد و مسلط بود؛ گفتم: بس است! دیگر این کار را نخواهم کرد".

کار کردن با جان گاربارک (Jan Garbarek) متفاوت بود، النی کارایندرو اثر این ساکسیفون نواز نروژی را در آلبوم 1977 به نام "مکانه"ا (Places) برای اولین بار شنید و توانست ارتباط بسیار قوی با آن برقرار کند. کارایندرو میگوید:"زمانی که قطعه "انعکاسها" (Reflections) را شنیدم احساس کردم که چیزی بسیار نزدیک به حس خودم و کشورم پیدا کرده ام. طعم بسیار قوی از مناطق بالکان و این زمانی بود که قطعه ای برای زنبوردار نوشتم، در این زمان دریافتم که تنها جان گاربارک قادر است آن حس لازم را خلق کند. او میتوانست آهنگی را به راحتی بنوازد، بدون هیچگونه مهارت در موسیقی سنتی می توانست کاملا آنچه را که باید، منتقل کند. نکته ای معروف از گاربارک نقل شده است که گفته: "می توانید بگوئید که من در محله ای معنوی زندگی می کنم که در واقع شامل تمام مناطق جغرافیایی جهان می شود!"

مفاهیم مشخص در آثار کارایندرو با مجموعه ای که مانفرد ایچر (Manfred Eicher) از آثار او جمع آوری کرده، مشخص شده است البته نه آنکه تمام آثار او حاوی موسیقی ملایم و به نوعی عزادار باشد!

ایچر (Eicher) می گوید: "آنجلوپولُس به همه چیز در سکوت می نگرد. وجود زمان، صحنه های طولانی از جرج آروانتیتیس (Giorgos Arvantitis) تاثیر گذار بود. من آثار او را دیدم و در شگفت بودم که آیا امکان خلق موسیقی وجود دارد تا قابل مقایسه با فیلمهای این کارگردان باشد؟ زمانی که فیلمهای او را در دهه 1980 دنبال کردم از وجود موسیقی النی کارایندرو مطلع شدم."

کارایندرو نقش بسیار مهمی در آثار آنجلوپولُس ایفا می کند. منتقدی در روزنامه یونانی آواگی (Avgi) نوشته است: "کارایندرو به ما تغییر در رویا را نشان داده." در مقاله ای کوتاه در باره موسیقی فیلم نوشته است: "زمانی به خاطر می سپاریم که در خواب و رویا حس مسئولیت داشته باشیم." تخیل کارایندرو به او کمک کرده تا تصورات آنجلوپولُس، کریستوفیس و اکسانتوپولوس، را در موسیقی بنشاند؛ او ما را از خواب بیدار می کند تا به نمای طبیعت، نمای دریا و نمای جان در این دنیای مدرن یونانی، به او بپیوندیم. برای کارایندرو بهانه ای برای فرار وجود ندارد. جرج سفریس بارها گفته است: " یونان به من زخم می زند."

"زمانی که می نویسی
جوهر رو به خشکی می رود
اما دریا اوج می گیرد"
جرج سفریس


النی کارایندرو (Eleni Karaindrou)

النی کارایندرو (Eleni Karaindrou)


خانم النی کارایندرو در بازگشت به آتن، لابراتورای از سازهای سنتی در مرکز فرهنگی ORA کشف کرد و کشفیاتش را در برنامه رادیویی اتنوموزیکولوژی بیان کرد. همچنین در سال 1976 با مرکز ECM آشنا شد، او درباره این مرکز می گوید: "من دنیای خود را کشف کردم. بداهه نوازی و آهنگسازی بر اساس احساسات و بدون هیچ گونه قید و بند سبکی و فرمی." در این دوره بود که او به نوشتن آغاز کرد (به خصوص برای فیلم و تئاتر).

کارایندرو معتقد است اثر 1979 او برای فیلم "شگفت زده" (Wandering) ساخته کریستوفورو کریستوفیس (Chistoforo Christofis)، نقطه حرکت او برای نوشتن موسیقی در سینما بود. او به طور ذاتی و غریزی در مقابل موضوع و حرکات دوربین از خود عکس العمل نشان می داد و در ابتدا اطمینان نداشت که آهنگسازی او مکمل خوبی برای یک فیلم باشد!

در انتها او روشی بسیار شخصی برای ساختن موسیقی یک فیلم یافت: "این یک آغاز تازه برای من بود. این فیلم (Wandering) دنیای جدیدی را به روی من گشود. کارگردانانی که با آنان کار کرده ام آزادی فراوانی به من داده اند و تصاویر آنان به من مجال داد تا بتوانم احساسات عمیق خود را بیان کنم". جیمز آژه (James Agee) میگوید: "پرده سینما نیاز به ماندن تنها در واقعیت را ندارد. تصویر متحرک می تواند زیبایی ترکیبات نور و سایه را دریافت کند و با اضافه کردن حرکت، به نوعی ریتم مشخص در شعر و موسیقی می رسد."

کریستوفورو کریستوفیس و لفتریس اکسانتوپولُس (Lefteris Xanthopoulos) کارگردانانی بودند که قبل از ورود به سینما اشعار خود را چاپ می کردند و نحوه استفاده آنان از دوربین به نوعی موزون و آهنگین است. کریستوفیس، برای اولین فیلم خود Wandering نوشته است: " فیلم سازی من بر اساس ریتمی آهسته می باشد." حرکت آرام دوربین همانند امواج ملایم دریا همچنین در فیلم Happy Homecoming ساخته اکسانتوپولُس و در بعضی از ساخته های آنجلوپولُس دیده می شود.

ریتم فیلم رُزا (Rosa) – ساخته کریستوفورو - سخت و پریشان کننده است و با حالتهای متافیزیکی همخوانی دارد، در حالی که در موسیقی فیلمی که توسط کارایندرو ساخته شده، تا حدی بر خلاف برداشتهای کلوز آپ دوربین از رنگ صورتی رز می باشد. شعرهای کریستوفورو در این کار استثنا هستند: اسم من رُزا است و من صدای روح خود هستم، در بلندیها در پس ابرها.

النی کارایندرو می گوید: "من سعی کردم که دنیا را تغییر دهم و به موسیقی تبدیل کنم تا رویاها را نجات دهد. رابطه من با حرکات دوربین بسیار مهمتر از رابطه من با فیلم نامه است البته که موسیقی باید بر اساس داستان فیلم جلو رود اما معنای یک فیلم همیشه در فیلمنامه آن خلاصه نشده. تصویر و موسیقی باید طوری با هم ترکیب شوند تا بتوانند آنچه را که با کلام بیان نمی شود، بیان کنند."

گاه یک فیلمنامه هیچ چیزی در خود ندارد، همانطور که هارولد پینتر میگوید: "معنای اصلی در پس کلمات نهفته است." کارایندرو می گوید:"به وسیله موسیقی سعی می کنم ملودی را به داستان بیفزایم که تاثیر گرفته شده از اجزای خود فیلم است: سناریو، مکانها، بازیگران و تدوین. من به دنبال ریتم در خود فیلم می گردم، باید بگویم که از آن تاثیر گرفته ام، نمی توانم بیان کنم چگونه، اما توسط فضاهای داخلی صحنه های آنجلوپولُس و به خصوص در مرحله تدوین، نشان می دهد که من به نوشتن قطعه ای برای یک ارکستر نیاز دارم."

تئو آنجلوپولُس به عنوان مدیر هیات داوران جشنواره فیلم تسالونیکی (Thessaloniki) در سال 1982 جایزه بهترین آهنگسازی فیلم را به کاریندرو برای فیلم رُزا تقدیم کرد و از او درخواست کرد تا با وی همکاری کند. 9 سال بعد از آن همکاری، آنان همچنان آثار برجسته ای را در کنار هم می سازند و کارایندرو موسیقی فیلم meteoro vima tou pelargou آنجلوپولُس را نیز ساخته است.

کارایندرو همیشه اولین نفری بود که در کار فیلم در کنار آنجلوپولُس قرار می گرفت و آخرین فردی بود که کار را ترک می کرد چرا که موسیقی خود را در کنار تدوین فیلم نیز تغییر می داد. او میگوید: "در بیشتر موارد، ابتدا قبل از اینکه فیلمنامه ای وجود داشته باشد، بر روی مضمون اصلی فیلم کار می کنیم. آنجلوپولُس فردی است که زیاد حس می کند اما کم می گوید بنابراین برای من بسیار مهم است که عقیده او را در ریشه های کارهایش پیدا کنم و بتوانم در موسیقی خود آنچه را که در تصویر آشکارا بیان نشده، بیان کنم. البته گاه موضوع اصلی را از طریق سناریو دریافت می کنم."

بسیار محزون در کنار آبها عزاداری می کرد به همراه سرودی ملیخولیایی و اشعاری دردناک. شیون دلفینها در کنار ساحل تاثیر زیادی برایش نداشت، حتی موجهای خاکستری دریا که مرغ دریایی بر فراز آن می خواند نیز دردی از او نکاست
موسچاس (Moschus) شاعر یونانی قرن دوم قبل از میلاد مسیح


النی کارایندرو (Eleni Karaindrou)

النی کارایندرو (Eleni Karaindrou)


خانم النی کارایندرو (Eleni Karaindrou) در روستایی کوهستانی تیچیو در مرکز یونان به دنیا آمد و در آتن بزرگ شد، در آنجا او به تحصیل پیانو و تئوری در هلنیکن اُدین (Hellenikon Odion) پرداخت. از سال 1969 تا 74 در رشته اتنوموزیکولوژی (ethnomusicology) در پاریس تحصیل کرد. در بازگشت به یونان در مرکز فرهنگی ORAلابراتواری برای سازهای سنتی یافت، از آن پس به نمایندگی از موسیقی یونان موسیقیدانی فعال بود.

خانم کارایندرو تاریخچه طولانی از نگارش برای فیلم و تئاتر دارد، در حدود 18 فیلمنامه فیلم بلند، 13 نمایشنامه و 10 فیلنامه سریال تلویزیونی، در کنار حرفه موسیقی او قابل ذکر است.

بیشتر نوشته های او توسط کارگردانان یونانی کار شده، علاوه بر آن با کارگردانان بین المللی از جمله: کریس مارکر (Chris Marker)، جولس داسین (Jules Dassin) و مارگارت فُن تروتا (Margarethe von Trotta) نیز کار کرده است. از سال 1982 با تئو آنجلوپولُس (Theo Angelopoulos) – کارگردان برجسته یونانی- همکاری دارد.

منتقدان فیلم یونان و روزنامه نگاران اعتقاد داشتند که ساخته های النی کارایندرو فراتر از عرف موسیقی متن در سینما است. موسیقی او فیلم را همراهی نمی کند یا به آن زیبایی نمی بخشد، با یکدیگر در نزاع هستند.

نویسنده نیکوس تریانتافیلدس (Nikos Triantafillides) نوشته است: "هیچ چیزی به اندازه موسیقی کارایندرو وسیع نیست" و نیز درباره فیلمی ساخته آنجلوپولُس گفته است: "در تمام این صدها نگاتیو فیلم، موسیقی النی؛ جان را به روی صحنه می برد نه پوست را!"


حضور همیشگی او روحی عمیق را از پهنای کلام موسیقی اش منتقل می کند. جرج مونمواسیتس (George Monemvasites) در باره آثار او می گوید: موسیقی ساخته می شود برای "زخم زدن و آزاد کردن" همانطور که تصویر و ایده ای تازه را می آفریند که در موازات حرکات سینماتیک قرار می گیرد، اما این در حالی است که موسیقی همچنان مستقل شنیده می شود.

آثار او را نمی توانیم موسیقی فیلم بنامیم بلکه موسیقی است که عمیقا سینماتیک و در عین حال فضایی حسی را پایه ریزی می کند. موسیقی با اشاره هایی از مسیر داستان شنونده و تماشاگر را دعوت به پی گیری و پیشرفت می کند و گاه تشویق می کند به کشیدن تصویری در ذهن از آسمان و دریا بصورت گاه گنگ و یا بسیار ساده؛ شنونده در درون خود به آواز در می آید...




النی کارایندرو در تیچیو، روستایی دورافتاده و کوهستانی در منطقه روملی (Roumeli) در مرکز یونان به دنیا آمد و همچنان خاطره نواهای دوران کودکی خود را حفظ کرده است: "موسیقی باد، باران که روی سقف می بارد، صدای آب، بلبلانی که می خوانند و سکوت برف، گاه صدای فلوت و کلارینت که در جشنواره های میدان روستا نواخته می شدند در کوه می پیچید. من همچنین به یاد می آورم صدای زنانی را که به زیبایی آهنگهایی می خواندند در حالی که ذرت ها را در تمام طول شب درو می کردند... زمانی که ما کودکان به پشت روی چمن زار دراز می کشیدیم و ستاره ها را می شماردیم و من هنوز خاطراتی از آهنگهای دوره بیزانس به یاد می آورم که در کلیسا می شنیدم و مردان با صدایشان آن را تداوم می بخشیدند." تاثیر این نوع موسیقی در آثار وی اغلب با زیر و بم شدن صدای سازها قابل تشخیص است.

خانواده کارایندرو به آتن نقل مکان کردند، جایی که النی با وسایل نقلیه، الکتریسیته، رادیو و فیلم آشنا شد! خانه جدید او کنار یک سینما واقع شد و او بسیار خوشبخت بود که می توانست از پنجره اتاق خواب خود فیلمهای آن را تماشا کند!

توسط سینما به خصوص سینمای زیر سقف آسمان و پیانو، در سن 8 سالگی کارایندرو علاقه شدید و اصلی خود را در زندگی پیدا کرد. او در همان ابتدا بر کلیدهای پیانو مسلط شد. 14 سال (1967-1953) در هلنیکن اُدین، کنسرواتوار موسیقی آتن، پیانو و تئوری موسیقی را تحصیل کرد در حالی که او خود آهنگساز مستقلی بود، آهنگسازی در خون او وجود داشت!

در سال 1967 جونتا (Junta) او را مجبور به ترک آتن کرد، او را به پاریس برد (جایی که دولت فرانسه خرج تحصیل او را در رشته اتنوموزیکولوژی بر عهده گرفت)، نکته مهم در زندگی نامه او که توشظ خود نوشته شده این است که "من به تدریج از غنی بودن دنیای موسیقی زمان کودکیم آگاه شدم."

تحقیقات او در ریشه های موسیقی با مطالعه بر روی رهبری و آهنگسازی برای ارکستر ادامه داشت. در دوره تحصیل، خود اشعاری سروده است. "آهنگ بسیار آسان در وجود من جاری می شود." بعضی از اشعار او موفقیت زیادی برایش کسب کرد اما هیچ گاه مانع ادامه تحصیل و مطالعات او نشد. در حالی که اشعار او به زبانهای بسیار زیادی ترجمه می شد، به کنکاش بیشتری در تحقیقات اتنوموزیکولوژی خود می پرداخت.

آلبومهای اولیه اش مانند آلبوم I megali agripnia در سال 1973، همچنان مایه افتخارش است، شعرهایش توسط کی.ایکس.میریس (K.X. Miris) ویرایش شده و خواننده آن ماریا فارانتوری (Maria Farantouri) می باشد، شخصی که مشوق کارایندرو در دوره بحران سیاسی کشور بود.

سالهای پاریس کارایندرو (1969-1974) مصادف بود با موج بسیار فعال موسیقی جاز. بعد از دوره طولانی که او این نوع موسیقی و موسیقی کلاسیک را ستایش می کرد، از آنجایی که مطالعات او بر روی موسیقی موجود تمام نقاط دنیا بود، سرانجام به سوی فرمها و سبکهای دیگر موسیقی نیز جلب شد.

 النی کارایندرو (Eleni Karaindrou)

جوایز فیلیپ گلس (Philip Glass)

 نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین موسیقی برای فیلم کوندون ۱۹۹۷
نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین موسیقی برای فیلم ساعات ۲۰۰۲
نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین موسیقی برای فیلم یادداشت‌هایی درباره یک دردسر ۲۰۰۶
جایزه آنتونی آسکوئیت از جشنواره فیلم بفتا برای موسیقی فیلم ساعات ۲۰۰۲
نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین موسیقی برای فیلم کوندون ۱۹۹۸
جایزه گلدن گلوب بهترین موسیقی برای فیلم نمایش ترومن ۱۹۹۹
نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین موسیقی برای فیلم ساعات ۲۰۰۳

فیلیپ گلس (Philip Glass)


فیلیپ گلس را میتوان یکی از مشهورترین آهنگسازان زنده جهان دانست. او به عنوان یکی از بنیان گذاران مینی مالیسم (Minimalism) با سبک روان و نافذ خود موفق شده است تا تقریبا در تمام جنبه ها و نمودهای موسیقی مدرن از آهنگسازی علمی گرفته تا موسیقی تبلیغاتی برای تلویزیون وارد شود.

تاثیر او بر روی موسیقی راک هنرمندان خلاقی چون دیوید بووی (David Bowie)، برایان انو (Brian Eno)، تنجن دریم (Tangerine Dream) ، کینگ کریمسون (King Crimson) و تاکینگ هدز (Talking Heads) کاملا محسوس است.

اپراهای او نیز سمت و سوی نمایشهای موزیکال را برای همیشه تغییر داده و با ساختار غیر خطی و وسعت چند رسانه ای خود، مفهوم کلی اپرا را در ذهن شنوندگان زیر سؤال برده است. حتا عده ای از کارشناسان مشتاق او را با ریچارد واگنر(آهنگساز آلمانی 1813-1883) مقایسه کرده اند.

تاثیر او بر آهنگسازانی چون جان آدامز (John Adams)، مایکل نیمن (Michael Nyman)، لویس آندریسن (Louis Andriessen) و آروو پارت (Arvo Pärt) کاملا حس میشود.

مجموعه موسیقیهایی که تاکنون برای فیلم ساخته است طیف وسیعی را از موسیقی متن شاهکار آوانگارد گادفری رجیو (Godfrey Reggio) به نام کویا ناسگاتسی (Koyaanasqatsi) تا موسیقی فیلم کوندون (Kundun) ساخته مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese) دربر میگیرد.

علی رغم این موفقیتها - یا شاید به دلیل وجود آنها - گلس بیشتر به عنوان آهنگسازی بحث برانگیز شناخته شده است و هدف غرض ورزیهای منتقدان مدرنیستی قرار گرفته که احساس میکنند آثار تونال او با خصوصیاتی چون ارتباط پذیری، تکرار شوندگی و بی پروایی، موجب دوری نسلهای زیادی از موسیقی کلاسیک شده اند.

من شخصا عقیده دارم که این گفته صحت ندارد. من از آثار آتونال بعد از شوئنبرگ (Schoenberg 1951-1874) موسیقی دان اتریشی /مجارستانی مقیم آمریکا و مبدع آهنگسازی دوازده صدایی یا (dodecaphony) بسیار لذت میبرم. آدم که نمیتواند مدام با قراردادها زندگی کند و عقیده دارم که احساسات شدید موجود در این آثار بیش از آنکه روح را تحت تاثیر قرار دهد بر ذهن اثر میکند.

موسیقی گلس، با ریتمهای جذاب، رفت و برگشتهای با شکوه و آهنگ اوج گیرنده آن، همانقدر که زیبا است، مجذوب کننده نیز هست، و مقدار زیادی از جاذبه آن در این است که شنونده با روشهایی متفاوت به تجربه ای جدید از فضا و زمان دست مییابد.


 
البته با توجه به پرکاری و آثار متعدد او نمیتوان تمام آثار او را شاهکار نامید، موسیقی گلس در بهترین حالت خود دارای رومانتیزمی است که از احساسات گراییهای کم ارزش تهی است.

موسیقی او بازتابی از زیبایی و سرزندگیی است که از ضرباهنگها و چرخه های موجود در بدن انسان نشات گرفته است و ریشه در خودآگاهی و ارتباط درونی انسان با طبیعت دارد. این موسیقی همانقدر که میتواند در وصف تغییر شکل ابرها باشد، میتواند بیانگر شکل گیری شهرها و حرکات حساب شده سیارات باشد یا تنها به گرد مدار قلب انسان بگردد.

یادداشتی بر استفاده از مینی مالیسم
هنگامی که درباره فیلیپ گلس مینویسیم، به نظر میرسد که اشاره بر چند مورد اجتناب ناپذیر است :

1) او را مینی مالیست بخوانیم
2) مینی مالیست بودن او را انکار کنیم
3) او را با استیو رایش (Steve Reich) و تری رایلی (Terry Riley) در یک گروه قرار دهیم. در حقیقت، همانطور که بارها گفته شده است، گلس این اصطلاح را خوار میشمارد و آنرا - به غیر از توصیف چند اثر کامل اولیه خود - رد میکند.

اولین بار استفاده از واژه "مینی مالیسم" برای توصیف نوعی موسیقی به کار رفت که در آن از کمترین تعداد عناصر موسیقایی و محدودترین روشهای تغییر و تحول بخشیدن به این عناصر استفاده شده باشد.

از زمان ساخته شدن اپرای "اینشتین در ساحل" (Einstein on the Beach) و پس از آن، موسیقی گلس دیگر به سختی در چنین تعریفی میگنجد. اما مساله این است که برچسبهای قدیمی به سختی پاک میشوند و معنای این اصطلاح هم در طی گذشتن از چند دهه تغییر یافته است.

در حالی که گلس تعریف وزین "موسیقیی با ساختار تکرار شونده" را ترجیح میدهد، اما واقعیت این است که مینی مالیسم در موسیقی نیز کمابیش همین معنی را میدهد و میتوان با کمی اغماض، آنرا برای توصیف موسیقی گلس، رایش ، نیمان و آدامز به کار برد.

به هر صورت، این اصطلاح نیز، مانند اصطلاح بحث برانگیز "واقع گرایی جادویی" (Magical Realism)، با وجود تمام مخالفتها، باقی خواهد ماند و ما را به یاد این مطلب می اندازد که شوئنبرگ نیز از لغت "آتونال" خوشش نمی آمد.

پس تاریخ، بدون توجه به صحت لغوی این اصطلاحات، همچنان مکتب شوئنبرگ را آتونال و موسیقی گلس را مینی مال خواهد نامید.



فیلیپ گلس (Philip Glass)

فیلیپ گلس (Philip Glass)


گلس ، به خصوص از اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 با ساختن اپرا و موسیقی برای تئاتر به طور فزاینده ای به نوشتن موسیقی برای ترکیبهای اجرایی قابل دسترس مانند کوارتت زهی و ارکستر سمفونیک پرداخت و در واقع به سمت ریشه های ادبی دوران تحصیل خود بازگشت.

با این جهت گیری، آثار مجلسی و ارکسترال او نیز بیشتر و بیشتر به سمت سبکهای سنتی و تغزلی متمایل میشد. گاهی او در آثارش از عناصر موسیقی قدیمی چون باروک و رومانتیک یا از فرمهایی چون شاکون(Chaconne قطعه موسیقی رقص در ضرب سه چهارم با مجموعه ای از واریاسیونهایی که بر روی زمینه باس یکنواخت اجرا میشوند) نیز بهره میبرد. اما میتوان گفت که در همه این آثار سبک بسیار خاص خود را حفظ میکرد.

مجموعه ای از آثار ارکسترال گلس که اصلا برای اجرا در کنسرت هال تنظیم شده بود با یک کنسرتو ویولون نئو- باروک در سه موومان آغاز میشود. در 1992، این کنسرتو توسط گیدون کریمر (Gidon Kremer ویولونیست و رهبر ارکستر لاتویایی متولد 1947) و ارکستر فیلارمونیک وین اجرا شد.

این تمایل به موسیقی ارکسترال با سه گانه سمفونی سیبلین (Sibelian 1987-1989) به سفارش اپرای مترو پولیتن و دو سمفونی در سه موومان به نامهای Low در 1992 و سمفونی شماره دو در 1994، ادامه یافت.

گلس سمفونی شماره دو را تمرینی در پولی تونال میداند و موسیقی هونه گر (Honegger)، میلو (Milhaud) و ویلا لوبوس (Villa-Lobos) را به عنوان الگوی احتمالی کار خود معرفی میکند، اما آوای غم افزا و نا موزون این قطعه حتا از سمفونیهای شوستاکوویچ (Shostakovich 1975 -1906 آهنگساز روس) نیز بسیار مهیج تر است.

در همین زمان، دو قطعه آخر از مجموعه پنج کوارتت زهی که در طی سالهای 1989 تا 91 برای کوارتت کرونوس (Kronos Quartet) نوشته بود و همچنین قطعه Music از The Screens، وجه دیگری از تواناییهای گلس را به نمایش میگذارند.

موسیقی The Screens موسیقی تئاتری است که حاصل همکاری با موسیقیدان گامبیایی فودای موسا ساسو (Foday Musa Saso) و به کارگردانی جوآن آکالایتیس (Joanne Akalaitis همسر اول گلس) است.

گذشته ار تاثیرات ساسو، بافت موسیقایی این قطعه به طور مبهمی یادآور موسیقی مجلسی دوران کلاسیک است که میتوان در آن نشانه هایی از باخ ، دبوسی و راول را مشاهده نمود.

با سمفونی شماره 3 در سال 1995، که توسط ارکستر مجلسی اشتوتگارت Stuttgart Chamber Orchestra سفارش داده شده بود، سبکی شفافتر و پالوده تر در موسیقی مجلسی به وجود آمد. در چهار موومان این سمفونی، گلس با مجموعه ای از 19 ساز زهی، مانند یک مجموعه کامل ارکستر مجلسی رفتار میکند و به نظر میرسد که نظر فراوانی به موسیقی کلاسیک اولیه و همچنین نئو کلاسیسم داشته است.

به خصوص موومان دوم بسیار آزادتر از هر اثر دیگر گلس از 1966 به بعد است، گلس در موومان سوم مجددا قالب شاکون را به عنوان ابزار اصلی خود مورد استفاده قرار داده و با سازهای زهی، بافت گیرایی ایجاد کرده است. قطعه همراه با این سمفونی یک کنسرتوی دیگر است که توسط کوارتت ساکسوفون راشر (Raschér) سفارش داده شده بود و احتمالا با الهام از گروه شش نفره( Les Six 1920) و موتزارت ساخته شده بود.


فیلیپ گلس (Philip Glass)

فیلیپ گلس (Philip Glass)


گلس به تدریج از حال و هوای مرتاض وار موسیقی خود کاست و با گرایش به سمت ترکیبهای پیچیده تر و نمایشی به جایی رسید که از نظر خود به هیچ وجه مینی مال نبود. قطعاتی چون Music in Similar Motion و Music with Changing Parts از جمله این آثار به شمار می آیند.

این مجموعه با قطعه چهار ساعته Music in Twelve Parts ساخته شده سالهای 1974-1971، به اوج خود رسید. این قطعه شامل 12 بخش سازی بود که در واقع حاصل جمع آثار گلس از 1967 تا آن زمان به شمار میرود و بخش پایانی آن یک تم 12 نتی dodecaphony دارد که توسط خواننده سوپرانوی گروه اجرا شده است.

سه گانه پرتره (Portrait Trilogy)
در فاصله زمانی که از حدود 1975 تا 1984 را در بر میگیرد، گلس به ساختن قطعات بدون کلام ادامه داد اما آثار نمایشی این دوره او، شهرت بیشتری دارند.

اولین این آثار با همکاری رابرت ویلسون (Robert Wilson) در سال 1975 ساخته شد و قطعه نمایشی موزیکالی است که بعدها توسط گلس به عنوان اولین اپرای سه گانه پرتره، تعیین شد.
این اپرا "اینشتین در ساحل" (Einstein on the beach) نام دارد و اجرای آن بر عهده گروه موسیقی گلس، گروه کر و بازیگران بود. منتقدان "واشنگتن پست" این اثر را "یکی از آثار هنری اصیل قرن" نامیدند.

دومین اپرای او "ساتیا گراها" (Satyagraha) نام داشت و در سال 1980 ساخته شد.این اپرا به دوران اولیه زندگی گاندی (Gandhi) و تجربیات وی در آفریقای جنوبی میپردازد. این قطعه یک نقطه عطف در زندگی گلس محسوب میشود چرا که هر چند اجرای قسمتهای مهم آن همچنان بر عهده خوانندگان سولو و گروه کر است، اما پس از 15 سال، این اولین اثری است که او برای اجرای ارکستر سمفونیک نوشته است.

این سه گانه با اخناتن Akhnaten کامل میشود. این اثر ساخته شده در سالهای 83 و 84، ترکیب قدرتمندی از آواز و موسیقی ارکسترال است که به زبانهای اکدی، عبری انجیلی و مصر باستان خوانده میشود. به علاوه این اپرا یک بازیگر هم دارد که گفتگوهای مصری را با آهنگی موزون به زبان تماشاگران نقل میکند.

در این اثر، ارکستر محل اصلی را اشغال کرده و ویولونها کاملا حذف شده اند و به گفته گلس " به ارکستر صدایی آرام و تیره بخشیده اند که کاملا با موضوع جور شده و حال و هوای آنرا به خوبی توصیف میکند". در همین سال گلس به اتفاق ویلسون اپرای دیگری را هم میسازند که جنگهای داخلی CIVIL warS نام دارد. ( که دقیقآ به همین شکل نوشته میشود)

موسیقی برای تئاتر
گلس در این دوره بیشتر با گروه مابو ماینز (Mabou-Mines) کار میکرد که خودش یکی از بنیان گزاران آن بود. این گروه به اجرای آثار بکت میپرداخت. بکت اجرای The Lost Ones این گروه را تایید کرد اما با موسیقی گلس در اجرای Endgame به شدت مخالفت کرد. این موسیقی با تیمپانی و کنترباس نواخته شده بود. بکت در نهایت با 4 قطعه کوتاه و خودمانی از کوارتت زهی موافقت کرد.

موسیقی برای پیانو
از اواخر دهه 80، گلس بیشتر و بیشتر به کار نوشتن قطعاتی برای پیانو سولو پرداخت که با مجموعه ای از 5 قطعه برای برداشت تئاتری نمایشنامه "مسخ" اثر کافکا (Kafka) آغاز شد و با اولین دفتر اتودهایی برای پیانو ادامه یافت.

شش اتود اول در اصل توسط دنیس راسل دیویس (Dennis Russel Davis) رهبر ارکستر و پیانیست سفارش داده شده بودند، اما مجموعه کامل این اتودها، معمولا توسط خود گلس که به گفته جان راکول John Rockwell "پیانیست خوش قریحه ای نیست" اجرا میشود.

راکول موسیقی "مسخ" را به عنوان چیزی " ساده نما" چندان جدی نگرفت اما اتودها را به عنوان آثاری "قدرتمند" ستود و آنها را با آثار بارتوک (Bartok) مقایسه نمود.


فیلیپ گلس (Philip Glass)

فیلیپ گلس (Philip Glass)


فیلیپ گلس متولد 1937 در آمریکا است؛ خانواده او از مهاجران اوکراینی به آمریکا بودند. با وجود آنکه پدر وی صاحب یک مغازه صفحه فروشی از سبکهای مختلف بود، اما مجموعه صفحه های فیلیپ جوان اغلب شامل صفحه های فروش نرفته موسیقی مدرن مانند آثار هیندمیت (Hindemith)، بارتوک (Bartók) و شوستاکوویچ (Shostakovich) و موسیقی کلاسیک مانند کوارتتهای زهی بتهوون و تریوهایی با دو پیانو از شوبرت (Schubert) بود.
او در کودکی نواختن فلوت را در کنسرواتوار موسیقی پی بادی (Peabody) آموخت و سپس در 16 سالگی برای تحصیل ریاضیات و فلسفه به دانشگاه شیکاگو رفت. گلس تحصیل موسیقی را در مدرسه موسیقی جولیارد (Julliard) ادامه داد و پس از آن به پاریس رفت و در طی سالهای 65-1963 نزد استاد برجسته آهنگسازی، نادیا بولانژه (Nadia Boulanger) به تحصیل پرداخت.

گلس پس از همکاری با راوی شانکار (Ravi Shankar) موسیقی دان برجسته هندی، بر روی موسیقی متن فیلم چاپاکا (Chappaqua)، در سال 1966 به شمال هند سفر کرد که البته این سفر بیشتر جنبه مذهبی داشت.

او در آنجا با مهاجران تبتی آشنا شد و پس از گرویدن به مذهب بودیسم، موفق شد تا در سال 1972 با تنزین گیاتسو (Tenzin Gyatso)، چهاردهمین دالایی لاما (Dalai lama) ملاقات کند.

در سال 1987، گلس به اتفاق رابرت تورمن (Robert Thurman)، استاد دانشگاه کلمبیا و ریچارد گیر (Richard Gere) بازیگر سینما، "خانه تبت" (Tibet House) را تاسیس کردند. این مکان که به دستور رهبر مذهبی آنها، "دالایی لاما" به وجود آمده است، در واقع مقر تبلیغ و ترویج آداب و رسوم تبت و دین بودایی است و در نیویورک واقع شده است.

سبک متمایز او در نتیجه کار با راوی شانکار و دریافت او از ریتم موجود در موسیقی هند به وجود آمد. زمانی که گلس به خانه بازگشت، تمام آثار قبلی خود را که در مقایسه با آثار داریوس میلهو (Darius Milhaud)، آرون کاپلند (Aaron Copland) و سامویل باربر (Samuel Barber)، در سبک مدرن معتدلی نوشته شده بودند را به شدت نفی کرد و به نوشتن قطعاتی سنگین بر پایه ریتمهای افزایشی (additive rhythms) و زمان سنجی ملهم از آثار ساموئل بکت (1989-1906 نویسنده ایرلندی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1969 و پیرو مکتب مینیمالیسم که نوشته هایی به شدت بدبینانه دارد که به شکل جذابی با طنز شریرانه او ترکیب شده اند.) پرداخت.


اولین قطعه از این آثار که با اصطلاح مینیمالیستی تعریف شده اند، موسیقی یک اجرا از نمایشنامه بکت به نام "کمدی" (Comédie)، در سال 1963 بود و با دو قطعه برای ساکسوفون سوپرانو در سال 1965 و یک کوارتت زهی در 1966 ادامه یافت.

دوران مینیمال
گلس پس از مواجهه با برخورد سرد نوازندگان و فضاهای اجرای سنتی، در اواخر دهه 60 با همکلاسان سابق خود از جمله استیو رایش و جان گیبسون (Jon Gibson) گروهی تشکیل داد. این گروه بیشتر در گالریهای هنری برنامه اجرا میکردند.

این گالریها تنها محل ارتباط واقعی میان مینیمالیسم در موسیقی و مینیمالیسم در هنرهای تجسمی به شمار میرفتند. پوستر کنسرتهای این گروه نیز توسط هنرمندان این سبک طراحی میشد.

اولین کنسرت موسیقی نوین فیلیپ گلس در 1968 در سینماتک (Cinematheque) فیلمسازان جوناس مکاس (Jonas Mekas متولد 1922، فیلمساز لیتوانیایی و پدرخوانده سینمای نو گرای آمریکا) اجرا شد و شامل قطعاتی چون "موسیقی به شکل مربع" (Music in the shape of a square) برای دو فلوت (در تجلیل از Erik Satie) و Strung Out به معنای گسترش یافته برای ویولون سولوی تقویت شده بود.

در این اجرا نتهای موسیقی بر روی دیوار نصب شده بودند و نوازندگان باید در حال اجرا حرکت میکردند. این آثار گلس با اقبال مخاطبان روشنفکر مواجه شد که عموما از هنرمندان تجسمی و نمایشی بودند و سبک کاهش یابنده گلس را بسیار میپسندیدند.

گلس علاوه بر کار موسیقی و هنرهای تجسمی، به عنوان راننده تاکسی نیز کار میکرد و یک شرکت حمل و نقل با رایش تاسیس کرده بود. رایش و گلس پس از بروز اختلافاتی در زمینه موسیقی از یکدیگر جدا شدند و گلس با گروه جدید خود که با سازهای تقویت شده (Amplified) بادی و کیبرد و همچنین صدای سوپرانو به کار مشغول شدند.

در ابتدا گلس با جدیت به کار تهیه آثار مینیمالیستی، دیاتونیک و ساختار تکرار شونده پرداخت که قطعات Two Pages و Contrary Motion از آن جمله اند.


فیلیپ گلس (Philip Glass)

هانس زیمر (Hans Zimmer ) - موسیقی فیلم ها


۱۹۸۲
مهتاب (با استنلی مایرز)

۱۹۸۴
Histoire d'O: Chapitre 2 (با استنلی مایرز)
یورکا (با استنلی مایرز)
موفقیت بهترین انتقام است (با استنلی مایرز)

۱۹۸۵
ماشین‌شویی زیبای من (با استنلی مایرز)
ناچیزی (با استنلی مایرز)

۱۹۸۶
تعطیلات مستقل (با استنلی مایرز)
کشتی فانوس‌دار (با استنلی مایرز)
دورافتاده (با استنلی مایرز)

۱۹۸۷
پیدایش ترمینال (با استنلی مایرز)
در جست‌وجوی طلا (تلویزیون) - مضامین آغازی و پایانی

۱۹۸۸
راز سوزان
مرد بارانی
خانه کاغذی (با استنلی مایرز)
شهر دیوانه‌وار (با استنلی مایرز)
جهانی دورافتاده
نخستین تولد (تله‌فیلم)
تافین (با استنلی مایرز)
طبیعت چهارپا (با استنلی مایرز)
شرکت جاسوس‌ها (با فیاچرا ترنچ)
ماشین میوه‌ای

۱۹۸۹
باران سیاه
رانندگی برای خانم دیزی
جمجمه‌های الماس

۱۹۹۰
شیکاگو جو و دختر نمایش (با شرلی واکر)
کارت سبز
بلندی‌های آرام
دیوانگان بخت
چرخان
روزهای تندر
پرنده‌ای روی سیم

۱۹۹۱
تلما و لوییز
راجع به هری
بکدرافت
کی۲

۱۹۹۲
اسباب‌بازی‌ها
چرخانه رادیویی
جایی که سگ‌های خوابیده دروغ می‌گویند (با مارک مانچینا)
اتحاد خودشان
قدرت یک

۱۹۹۳
جوان‌تر و جوان‌تر
خانه ارواح
عاشقانه واقعی
نقطه بدون بازگشت
دختر سالنامه‌ای
دونده‌های جاماییکایی (با نیک گلنی-اسمیت)

۱۹۹۴
منطقه فرود
مرد رنسانسی
من هرکاری می‌کنم
شیر شاه

۱۹۹۵
نه ماه
فراتر از رانگون
جذر و مد جنایت
دو مرگ
چیزی که درباره‌اش حرف زده شود (با گراهام پرسکت)


۱۹۹۶
همسر واعظ
پنکه
جزیره گنج ماپیت
همه جهان پهناور (با هری گرگسون-ویلیامز)
صخره (با نیک گلنی-اسمیت و هری گرگسون-ویلیامز)
پیکان شکسته

۱۹۹۷
بهترین شکل ممکن
مصلح
احساس برفی اسمیلا (با هری گرگسون-ویلیامز)

۱۹۹۸
خط باریک قرمز
شاهزاده مصر
آخرین روزها

۱۹۹۹
عامل سرما (با جان پاول)

۲۰۰۰
یک قطعه جاودانه
مأموریت غیرممکن ۲
گلادیاتور (با لیزا جرارد)
جاده ال دورادو (با جان پاول)

۲۰۰۱
سقوط شاهین سیاه
رانندگی ماشین‌ها با پسران
پرل هاربر
هانیبال

۲۰۰۲
حلقه
اسپیریت: نریان سیمارون

۲۰۰۳
آخرین سامورایی
چیزی داده می‌شود (موسیقی متن جایگزین دقیقه پایانی، با چندین آهنگ‌ساز دیگر ساخته شده است.)
مردان لاغرمردنی
اشک‌های خورشید

۲۰۰۴
اسپانگلیش
ستاره لورا (با نیک گلنی-اسمیت)
داستان کوسه
شاه آرتور

۲۰۰۵
مرد هواشناس (با جیمز اس. لوین)
Der kleine Eisbär 2 - Die geheimnisvolle Insel (با نیک گلنی-اسمیت)
ماداگاسکار (با هیتور پریرا، جیمز دولی)
بتمن آغاز می کند (با جیمز نیوتون هاوارد)

۲۰۰۶
دزدان دریایی کارائیب: صندوق مرد مرده
راز داوینچی
تعطیلات

۲۰۰۷
دزدان دریایی کارائیب: پایان جهان
فیلم سیمپسون‌ها

۲۰۰۸
کاسی دیواس
شوالیه تاریکی (با جیمز نیوتون هاوارد)
پاندای کونگ‌فو کار (با جان پاول)
دشت سوزان
ماداگاسکار: فرار به آفریقا
فراست/نیکسون

۲۰۰۹
فرشتگان و اهریمنان


هانس زیمر (Hans Zimmer )

هانس زیمر (Hans Zimmer)


جوایز اسکار


۱۹۸۹: مرد بارانی
۱۹۹۵: شیر شاه (برنده)
۱۹۹۷: همسر واعظ
۱۹۹۸: بهترین شکل ممکن
۱۹۹۹: شاهزاده مصر
۱۹۹۹: خط باریک قرمز
۲۰۰۱: گلادیاتور [ویرایش]
جوایز گلدن گلاب
۱۹۹۵: شیر شاه (برنده)
۱۹۹۹: شاهزاده مصر
۲۰۰۰: گلادیاتور (برنده)
۲۰۰۲: پرل هاربر
۲۰۰۳: اسپیریت: نریان سیمارون (نامزد بهترین آهنگ)
۲۰۰۴: آخرین سامورایی
۲۰۰۵: اسپانگلیش
۲۰۰۷: راز داوینچی

جوایز گرمی


۱۹۹۱: رانندگی برای خانم دیزی (برنده)
۱۹۹۵: شیر شاه (برنده)
۱۹۹۶: Crimson Tide (برنده)
۲۰۰۶: دزدان دریایی کارائیب: صندوق مرد مرده
۲۰۰۷: راز داوینچی (برنده) [ویرایش]
جوایز ستلایت
۱۹۹۹: خط باریک قرمز (برنده)
۲۰۰۱: گلادیاتور (برنده)
۲۰۰۲: هانیبال
۲۰۰۴: آخرین سامورایی (برنده)
۲۰۰۶: راز داوینچی


جوایز گلدن گلاب


۱۹۹۵: شیر شاه (برنده)
۱۹۹۹: شاهزاده مصر
۲۰۰۰: گلادیاتور (برنده)
۲۰۰۲: پرل هاربر
۲۰۰۳: اسپیریت: نریان سیمارون (نامزد بهترین آهنگ)
۲۰۰۴: آخرین سامورایی
۲۰۰۵: اسپانگلیش
۲۰۰۷: راز داوینچی


جوایز ستلایت
۱۹۹۹: خط باریک قرمز (برنده)
۲۰۰۱: گلادیاتور (برنده)
۲۰۰۲: هانیبال
۲۰۰۴: آخرین سامورایی (برنده)
۲۰۰۶: راز داوینچی


هانس زیمر (Hans Zimmer)

هانس زیمر (Hans Zimmer)


هانس فلوریان زیمر (به آلمانی: Hans Florian Zimmer) (زادهٔ ۱۲ سپتامبر ۱۹۵۷ در فرانکفورت، آلمان) آهنگساز برجسته فیلم و مدیر تهیه موسیقی است.

زیمر در حدود سه دهه فعالیت هنری برای بیش از یکصد فیلم موسیقی متن نوشته است که برخی از آنان در زمره آثار تحسین شده موسیقی فیلم به شمار می آیند. از آثار او میتوان به مرد بارانی (۱۹۸۸)، شیرشاه (۱۹۹۴)، مد خون (۱۹۹۵)، شاهزاده مصر (۱۹۹۸)، گلادیاتور (۲۰۰۰)، آخرین سامورایی (۲۰۰۳)، مجموعه دزدان دریایی کارائیب (۲۰۰۷-۲۰۰۳)، رمز داوینچی (۲۰۰۶)، فراست/نیکسون (۲۰۰۸)، شوالیه تاریکی (۲۰۰۸)، شرلوک هلمز (۲۰۰۹) و سرآغاز (۲۰۱۰) اشاره کرد.

زیمر قبل از مهاجرت به ایالات متحده دوران آغازین فعالیت خود را در لندن سپری کرد. او اکنون مسئولیت بخش موسیقی کمپانی فیلمسازی DreamWorks را بر عهده دارد و خود نیز موسس کمپانی Remote Control Productions است که آهنگسازان دیگری نیز در این کمپانی مشغول فعالیت سینمایی هستند.

آثار او به جهت تلفیق اصوات مدرن الکترونیکی با سازهای ارکستر سمفونیک قابل توجه است. زیمر برنده چهار جایزه گِرَمی، دو جایزه گلدن گلوب، یک جایزه بریت کلاسیک انگلستان و یک جایزه اسکار است. نام او همچنین در لیستی از نوابغ زنده جهان که روزنامه دیلی تلگراف منتشر کرده بود در رتبه ۷۲ جای دارد.


هانس زیمر (Hans Zimmer)


نینو روتا (Nino Rota)

"پدرخوانده" Godfather محصول سال 1972 به عقیده بسیاری از منتقدان و تماشاگران حرفه ای سینما یکی از بهترین فیلمهایی است که در طول تاریخ فیلمسازی آمریکا تهیه شده است.


موسیقی فیلم پدرخوانده Godfather ساخته نینو روتا (Nino Rota) موسیقیدان ایتالیایی است که علاوه بر آهنگسازی بعنوان یک رهبر ارکستر بزرگ نیز مشهور است. او در سال 1911 در میلان بدنیا آمد و در سال 1929 از کنسواتوآر سیسل فارق التحصیل شد. روتا طی سالهای 1930 تا 1932 در موسسه کورتیس فیلادلفیا در حال گذراندن دوره های تخصصی آهنگسازی بود. او علاوه بر ساخت موسیقی برای بیش از 150 فیلم، تعداد زیادی موسیقی اپرا، باله و کارهای ارکسترال را در کارنامه هنری خود دارد. "پدرخوانده" (1972) نامزد دریافت 11 اسکار شد و در نهایت توانست اسکار بهترین فیلم، بهترین هنرپیشه (براندو) و بهترین فیلم نامه اقتباسی را بخود اختصاص دهد. موسیقی فیلم پدر خوانده (1972) کاندید جایزه اسکار شد و در نهایت موفق به دریافت اسکار نشد. اما برای همه دست اندر کاران موسیقی و سینما مشخص است که موسیقی فیلم پدر خوانده از جمله جاودانه ترین کارهای نینو روتا در تاریخ موسیقی جهان بشمار می آید. شاید کمتر کسی باشد که ملودی زیبای قطعه Speak Softly Love را نشنیده باشد و یا حتی نتواند آنرا زمزمه کند. روتا برای ساخت موسیقی این فیلم از ترکیب سبک خاص موسیقی جاز (Jazz) ایتالیا با موسیقی احساسی سیسیل استفاده کرد. نتیجه کار با وجود آنکه کاملا" رمانتیک و احساسی بود توانست در تمام صحنه های فیلم اعم از احساسی، هیجانی، صحنه های درگیری و نبرد و ... حضور داشته باشد. توانایی جالب موسیقی این فیلم آن است که مخاطب پس از پایان فیلم بدون شک خاطره ای از موسیقی آن را در ذهن خود بیاد خواهد داشت و این نکته ای است که از زیبایی و عجین شدن موسیقی با موضوع فیلم حکایت دارد. کافی است سه یا چهارنت از تم اصلی را بشنویم آنگاه بسادگی می توانیم آنرا ادامه دهیم و این چیزی جز نفوذ ملودی در طول فیلم در اعماق احساس انسانی نیست. موسیقی فیلم با یک والس زیبا بنام The Godfather Waltz آغاز می شود که نمایانگر نجابت و اشرافگری یک خانواده بزرگ ایتالیایی است. روتا در قسمت های میانی فیلم بازگشت مجددی به این تم دارد. اما همانطور که قبلا" اشاره کردیم تم اصلی که به Love Theme و یا Speak Softly Love معروف است به چنان شهرتی دست پیدا کرد که امروزه مردم در اقصی نقاط جهان با آن آشنایی دارند. اجرای زیبای آکاردئون و ماندولین روی اجرای سازهای زهی از یک طرف، هارمونی و آکوردهای زیبا از طرف دیگر دست به دست هم دادند و تشکیل موسیقی ای را دادند که امروزه به موسیقی مافیا معروف شده است. The Pickup موسیقی قسمتی دیگر است که از تم اصلی گرفته شده اما اینبار با فضایی نزدیک به Jazz. مازورکا از دیگر قطعات زیبایی است که به هنگام شادی ها در فیلم از آن استفاده میشود نمونه ای زیبا از تاثیر موسیقی شاد اروپای شرقی بر قسمتهای غربی اروپا. روتا همچنین برای قسمت پایانی تم اصلی را با بهره گیری از گروه کر اجرا کرده است.


نینو روتا (Nino Rota)

گزیده آثار موریکونه (Ennio Morricone)


یک مشت دلار (۱۹۶۴)
به خاطر چند دلار بیشتر (۱۹۶۵)
خوب بد زشت (۱۹۶۶)
نبرد الجزایر (۱۹۶۶)
توپهای سن سپاستین (۱۹۶۸)
دسته سیسیلی ها (۱۹۶۹)
نام من هیچکس (۱۹۷۳)
مجموعه تلویزیونی موسی (۱۹۷۴)
جن گیر ۲ (۱۹۷۷)
روزهای بهشتی (۱۹۷۸)
روزی روزگاری در آمریکا (۱۹۸۴)
روزی روزگاری در غرب (۱۹۸۶)
ماموریت(۱۹۸۶)
تسخیرناپذیران (۱۹۸۷)
دیوانه وار (۱۹۸۸)
سینما پارادیزو (۱۹۸۸)
ضایعات جنگ (۱۹۸۹)
هملت (۱۹۹۰)
باگزی (۱۹۹۱)
در خط آتش (۱۹۹۳)
گرگ (۱۹۹۴)
افشاگری (۱۹۹۴)
تشریفات ساده (۱۹۹۴)
لولیتا (۱۹۹۷)
افسانه ۱۹۰۰ (۱۹۹۸)
مالنا (۲۰۰۰)
بی تقدیر (۲۰۰۵)
باریا (۲۰۰۹)


Ennio Morricone

همه ما موریکونه را دوست داریم (Ennio Morricone)


آثار موریکونه را باید نوعی از موسیقی عنوان کرد که در گذر زمان نه تنها از ارزشهایش کاسته نمیشود بلکه همواره زوایای پنهان از خلاقیت و ابعاد گسترده کاری وی را نشان می دهد. آثار وی قسمتی از احساس ما را که نسبت به موسیقی حساسیت دارد لمس میکند و بر آن تاثیر عمیقی میگذارد. آهنگسازی بیش از 400 فیلم و مجموعه تلویزیونی از وی شخصیتی دست نیافتی ساخته است و به جرات میتوان عنوان کرد که اگر موریکونه و آهنگ هایش نبود، شاید فیلمهایی که امروز توانسته اند جوایزی را تصاحب کنند قادر به نائل شدن به این افتخار نبودند!

در فوریه سال 2007 و در خلال هفتاد و نهمین مراسم اسکار از وی به خاطر یک عمر فعالیت در زمینه اعتبار بخشیدن و اعتلای هنر موسیقی فیلم تقدیر شد و جایزه افتخاری اسکار را به وی تقدیم نمودند و شرکت Sony Classical برای جشن گرفتن این اتفاق مجموعه ای را با حضور جمعی از محبوبترین نوازندگان و گروه های موسیقی منتشر نمود.

یکی از آلبومهایی که در سال 2007 توجه بسیاری را به خود جلب نمود آلبومی بود با عنوان We All Love Ennio Morricone در این پروژه جمعی از محبوبترین خوانندگان و گروه های مطرح در سبکهای مختلف حضور داشتند که میتوان به گروه متالیکا - بروس اسپرینگستین - سلندیون - آندره بوچلی - یویوما - رنه فلمینگ - کوئنی جونز و حتی راجر واترز اشاره نمود که همگی نشاندهنده احترام و ارزشیست که برای آثار و فعالیت های وی قائل میباشند و در بین این قطعات میتوانید سه اجرا به رهبری وی را نیز گوش نمایید.

هر چند انتقاداتی نیز بر این آلبوم وارد شده بود از جمله اجرای ضعیف برخی از آثار موریکونه و بازپرداختن آن توسط برخی از هنرمندان شرکت کننده در این آلبوم اما در کل برای علاقمندان به آثار این آهنگساز مجموعه خاطره انگیزی از قطعاتی بود که برخی از آنها جزو برترین آثار موسیقی فیلم در دنیا شناخته شده بودند.

اما بدور از حواشی تبلیغاتی برخی از قطعات این آلبوم توانست، در پنجاهمین دوره جایزه گرمی که همانند جایزه اسکار بسیار مورد توجه علاقمندان هنر است قطعاتی چون:
The Ecstasy Of Gold با اجرای گروه متالیکا که تقریبا از سال 1983 در اجراهای زنده این گروه شنیده میشد توانست نامزد جایزه بهترین اجرای راک شود که در همین بخش بروس اسپرینگسین توانست این جایزه را به خاطر اجرای قطعه Once Upon A Time In The West از آن خود نماید.

قطعات این آلبوم به همراه نام گروه و یا خواننده:
1. "I Knew I Loved You" - Celine Dion
2. "The Good, The Bad and The Ugly" - Quincy Jones featuring Herbie Hancock
3. "Once Upon a Time in the West" - Bruce Springsteen
4. "Conradiana" - Andrea Bocelli
5. "The Ecstasy of Gold" - Metallica
6. "Maléna" - Yo-Yo Ma
7. "Come Sail Away" - Renée Fleming
8. "Gabriel's Oboe" - Ennio Morricone
9. "Conmigo" - Daniela Mercury featuring Eumir Deodato
10. "La Luz Prodigiosa" - Dulce Pontes
11. "Love Affair" - Chris Botti
12. "Je Changerais d'Avis" - Vanessa and the O's
13. "Lost Boys Calling" - Roger Waters
14. "The Tropical Variation" - Ennio Morricone
15. "Could Heaven Be" - Denyce Graves
16. "Addio Monti" - Taro Hakase
17. "Cinema Paradiso" - Ennio Morricone

حضور دو نامزد دریافت که یکی جایزه را به خود اختصاص دهد برای یک آلبوم موسیقی کافیست تا موفقیت کار را نشان بدهد!


Ennio Morricone

موریکونه و اولین تجربه رهبری در 78 سالگی


انیو موریکونه Ennio Morricone که در زمینه ساخت و اجرای موسیقی سابقه فعالیتی 60 ساله دارد، به هالیوود میرود تا پس از مدتها جایزه اسکاری که همه اهل فن سالهاست آنرا حق این موسیقیدان کهنه کار میدانند، دریافت کند. وی در این سفر برای اولین بار دست به رهبری ارکستر زده است.

شب قبل از اولین کنسرت رسمی وی در رادیو سیتی Radio City، این ایتالیایی 78 ساله در مراسمی خصوصی در تالار اصلی سازمان ملل و در حضور میهمانان شاخص، به رهبری ارکستر سمفونیتا (ارکستر سمفونیک کوچک) رم Rome Sinfonietta Orchestra پرداخت. او این برنامه را ادای احترام به سازمان ملل خواند و اجرای خود را به تمام کارکنان سازمان ملل و کوششهای آنان در راه صلح، تقدیم نمود.

موریکونه که موسیقی نمادین او برای فیلم "خوب، بد، زشت" در میان کارنامه ای با بیش از 400 اثر سینمایی قرار دارد، پس از پنج مرتبه غفلت آکادمی هنر و علوم سینمایی، در آخر ماه جاری به دریافت اسکار افتخاری نائل خواهد شد.

بان کی مون Ban Ki-moon دبیرکل جدید سازمان ملل که تنها دو ساعت از سفر 9 روزه اش به 11 کشور بازگشته بود، خطاب به وی چنین گفت: " استاد موریکونه، تمام ما کسانی که برای رسیدن به این هدف میکوشیم، عمیقا از این حرکت متحدانه شما سپاسگذاریم. موسیقی شما، تصویر تمام نمای سازمان ملل است. پر از ماجرا و داستانهای متعدد. این موسیقی میتواند داستانهایی درباره مردمی با رویاهای عمیق حکایت کند و همچنین میتواند خوب، بد و زشت را نمایان سازد."

اولین قطعه برنامه به نام "آوایی از سکوت" Voices From Silence، درباره بد و زشت است، موریکونه این قطعه را پس از حمله تروریستی 11 سپتامبر 2001 نوشت و آن را به قربانیان جنگ و خشونت تقدیم نمود.

این قطعه با غرش ویولو سلها آغاز میشود که پاساژهای نوسان دار و شوم سازهای بادی به آن پاسخ میدهند، سپس موجی از سازهای زهی با صدای زیر وارد شده، تنش با وزش باد جنگ به اوج میرسد.

پس از یک کاهش شوم صدا _ diminuendo- یک ترومبون به نمایندگی از زشتی نبرد به صدا در می آید و متنی از ریچارد رایو Richard Rive خوانده میشود:
"جایی که رنگین کمان به پایان میرسد، برادرم، جایی است که جهان میتواند هر ترانه ای را بخواند. وما با هم آواز خواهیم خواند، برادر، تو و من، هرچند تو سفیدی و من نه. هرچند که این ترانه، آوازی غمگین خواهد بود، زیرا ما آهنگ آن را نمیدانیم و آموختن این آهنگ بسیار دشوار است. اما ما میتوانیم آن را بیاموزیم، برادر، تو و من. در دنیا چیزی به نام آهنگ سیاه وجود ندارد، چیزی به نام آهنگ سفید هم نیست. اینجا تنها موسیقیست، برادر، و چیزی که ما خواهیم خواند موسیقی خواهد بود، جایی که رنگین کمان به پایان میرسد."

این کلمات همراه با همنوازیهای کشیده و ناموزون بیان میشوند و اصوات ضبط شده مناجات، از خاور میانه و نقاط دیگر، بر این اصوات سازی تاکید میکنند و در این میان گروه کر با نتهای بدون کلام و آهسته خود بر تاثیر این قطعه می افزایند. این کابوس دیوانه کننده مانند طوفانی گسترده میشود و به اصوات گوشخراش و مسلسل مانند طبلها تبدیل میشود. سپس لحظه تطهیر فرا میرسد. طوفان ناگهان فروکش میکند، بحران به پایان رسیده و رنگین کمان به صورت ملودی آبشار Falls-از فیلم "ماموریت مذهبی" The Mission- پدیدار میشود .

پس از تنفس، به بخش "خوب" میرسیم، موریکونه ارکستر را برای اجرای تعدادی از موسیقیهای فیلم بدون کلام خود رهبری میکند که با موسیقی او برای فیلم "تلفات جنگ" Casualties of War به کارگردانی برایان دی پالما Brian De Palma، آغاز میشود. برنامه آنقدر که در توصیف آن به نظر میرسد خشک و رسمی نیست و با موسیقی شاد فیلمهایی چون "دسته سیسیلیها" The Sicilian Clan و کمدی ایتالیایی H2S دنبال میشود.

در انتهای برنامه، پس از تشویق ایستاده و 4 دقیقه ای حضار، موریکونه و ارکسترش به اجرای موسیقی فیلمهای وسترنی پرداختند که به اصطلاح وسترن اسپاگتی spaghetti western نامیده میشوند و موجب شهرت بین المللی ستاره خود کلینت ایستوود Clint Eastwood شدند: روزی روزگاری در غرب Once Upon a Time in the West، تب طلا Ecstasy of Gold و البته تم کویوت از فیلم به یادماندنی خوب، بد، زشت The Good, the Bad and the Ugly.


انیو موریکونه Ennio Morricone

انیو موریکونه (Ennio Morricone)

موسیقی "روزی روزگاری در آمریکا" علاوه بر تم کند اصلی، در جاهایی با موسیقی رقص متعلق به آن دوران جایگزین میشود و همچنین در آن از سازهای نامتعارفی چون بانجو و پن فلوت Pan-Flute (سازی شامل چندین ساز فلوت مانند با ارتفاع متغیر که مانند ساز دهنی در کنار هم قرار گرفته اند) استفاده کرده است.


اینها مثالهایی از زبردستی این آهنگساز در حرکت ماهرانه میان سطوح عالی موسیقی جدی و موسیقی هزل آلود خبر میدهد که با توانایی آشکار او در ترکیب عناصر مهمل باب روز با فضاهای محترم حماسی و مذهبی، او را به موسیقی دانی بی رقیب مبدل کرده اند.

موسیقی فیلم "ماموریت مذهبی" (The Mission) نمونه بارز چنین ترکیبی است. موریکونه در این موسیقی نوای سرود مانند گروه کر را با سولویی تیز و نسبتا گوش خراش، آهنگهای بدون کلام بومی، طبلها و پن فلوتها در هم آمیخته تا فضای یک جنگل آمریکای جنوبی را به وجود بیاورد.

انیو موریکونه در سال 1970 برای فیلم Metti, una Sera a Cena موفق به دریافت اولین جایزه نوار نقره ای (Nastro d’Argento) شد که جوایزی است که سالانه از طرف نویسندگان مطبوعات ایتالیا به دست اندرکاران سینمای جهان اعطا میشود و از مهمترین جوایز سینمایی ایتالیا به شمار میرود.

اجراهای دیگر از موسیقی موریکونه
آثار سینمایی موریکونه بارها توسط هنرمندان دیگر اجرا وضبط شده است. هوگو مونته نگرو (Hugo Montenegro) با نسخهای برگرفته از تم "خوب، بد، زشت" در انگلستان و آمریکا به موفقیت بسیاری دست یافت و در سال 1968، این موفقیت را با آلبوم دیگری از او ادامه داد.


در میانه دهه هشتاد، جان زورن (John Zorn) نیز آلبومی به نام The Big Gundown با موسیقی موریکونه تهیه کرد.

در سالهای اخیر، موریکونه با هنرمندان موسیقی بین المللی همکاری میکند از جمله دولچه پونتس (Dulce Pontes) خواننده پرتغالی (در 2003) و یویوما (Yo-Yo Ma) نوازنده ویولون سل گروه Virtuoso (در 2004) که هردو آلبومهایی از موسیقی کلاسیک او را به همراهی ارکستر سمفونیک رم، به رهبری موریکونه اجرا کرده اند.

گروه متالیکا (Metallica) نیز برای آغاز کنسرت خود از قطعه Ecstasy of Gold موریکونه استفاده کردند. 

در سال 2003، موریکونه برای فیلم ژاپنی "داستان تایگا" (Taiga drama) را که درباره جنگجوی افسانه ای ژاپن میاموتو موساشی است موسیقی متن ساخت.

او در سال 2005، با ارکستر سمفونیک رم به اجرای یک تور دست زد و در شهرهایی چون نیویورک، بیلبائو در اسپانیا، براتیسلاوا در مجارستان و توکیو، برنامه اجرا کرد.

موریکونه در سال 2006 با ساختن قطعه زهی ترانه Dear God, Please help me آماده حضور افتخاری در جدیدترین آلبوم گروه موریسی Morrissey به نام Ringleader of the Tormentors میشود.

از جمله فیلمهای موفق و مشهوری که او موسیقی فیلم آنها را تهیه کرده و در ایران دوبله و به نمایش گذاشته شده است می توان به موارد زیر اشاره کرد :

- 1963 : مارمولک ها
- 1964 : به خاطر یک مشت دلار
- 1965 : شش لولی برای رینگو
- 1965 : مشت ها در جیب
- 1966 : خوب، بد، زشت
- 1966 : نبرد الجزیره
- 1968 : روزی روزگاری در غرب
- 1969 : دسته سیسلی ها
- 1969 آدم خواران
- 1973 : کشتار در رم

اضافه می شود موسیقی فیلم زیبای The Legend of 1900 که مورد توجه بسیار زیاد دوستداران موسیقی است از کارهای این آهنگساز برجسته است.


انیو موریکونه (Ennio Morricone)

انیو موریکونه (Ennio Morricone) - آهنگ بی کلام


انیو موریکونه (Ennio Morricone)، موسیقی دان و آهنگساز برجسته ایتالیایی، بیش از هر چیز به خاطر موسیقی متن فیلم و به خصوص فیلمهای وسترن ایتالیایی (وسترن اسپاگتی) شهرت دارد و شاید مشهورترین آثار وسترن او، مجموعه "دلار" با شرکت کلینت ایستوود (Clint Eastwood) و به کارگردانی همکلاس قدیمی اش، سرجیو لئونه (Sergio Leone) باشد.
سرجیو لئونه در دهه 60 و بعد از آن، تعداد زیادی فیلم ساخت که عمومآ به زبان ایتالیایی ساخته و بعد به انگلیسی دوبله می شد. ترکیب پس زمینه های ایتالیایی و داستانهای وسترن با قهرمانی شکست ناپذیر، به ساختن چند فیلم موفق گانگستری نیز منجر شد که او تقریبا در تمام آنها از موسیقی موریکونه استفاده کرد.

هرچند تماشاگران انگلیسی زبان پس از دیدن این فیلمها با موسیقی موریکونه آشنا شدند، اما او قبل از آن در موطن خود آهنگسازی مشهور بود.

تحصیل و آغاز کار آهنگسازی
انیو موریکونه در سال 1928 در رم متولد شد و بعدها در همانجا به تحصیل موسیقی پرداخت. او نواختن ترومپت و آهنگسازی را تحت نظر گوفردو پتراسی (Goffredo Petrassi 1904-2003 آهنگساز و مدرس موسیقی کلاسیک مدرن) و همچنین رهبری کر را در کنسرواتوار سانتا چچیلیا (Santa Cecilia) فرا گرفت.

در ابتدا قصد داشت که به ساختن موسیقی کلاسیک مدرن بپردازد اما این ایده با پیش آمدی، تغییر کرد. موریکونه برای تنظیم ترانه های پاپ ایتالیایی دعوت شد که در آن زمان هیچ آشنایی با آن نداشت. یکی از آثار بسیار موفق او در این زمینه ترانه (Se telefonando 1966) با اجرای مینا Mina (متولد 1940-خواننده ایتالیایی) است که هنوز هم از جمله ترانه های بسیار محبوب ایتالیا به شمار میرود.

موریکونه کار نوشتن موسیقی برای فیلم را از سال 1962 آغاز کرد و در ضمن از کار بر روی آهنگسازی و تنظیم موسیقی کلاسیک نیز غافل نبود.

در سال 1964، همکاری مشهور او با سرجیو لئونه و برناردو برتولوچی (Bernardo Bertolucci) آغاز شد. او برای لئونه موسیقی "به خاطر یک مشت دلار" را ساخت که با تعدادی وسترن دیگر ادامه پیدا کرد. در سال 1968 او بیشتر به آهنگسازی فیلم پرداخت و در یک سال، بیست موسیقی متن ساخت.

با وجود اینکه همکاری طولانی موریکونه با لئونه از شهرت زیادی برخوردار است، اما خود او با کارگردانانی چون جیلو پونته کوروو (Gillo Pontecorvo) و جولیانو مونتالدو (Giuliano Montaldo) بسیار راحت تر بود.

یکی از افرادی که در اکثر آثار موریکونه حضور دارد، آلساندرو آلساندرونی (Alessandro Alessandroni) دوست زمان کودکی او است که با نواختن سازهای بادی کوچک (فلوت و فلوت مجار) در اجرا با او همراهی میکرد.


وجه مشخص آثار موریکونه
موسیقی موریکونه در فیلمهای وسترن بسیار مشخص و برجسته بود زیرا بسیار نو و بدیع بود و ساز بندی بسیار خلاقانه و نا متعارف آن (با استفاده از بلز، گیتار الکتریکی، ساز دهنی و آوای دوردست زنبورک) به علاوه ترکیبات صوتی زیبا موفق شده بود صحنه های نمای نزدیکی که در آن شخصیتها یکدیگر را برانداز میکنند و منتظر حرکتی از جانب یکدیگر هستند، پر از تحرک میکند. سپس صحنه پر تحرک بعدی را با تاکیدهای مناسب، قویتر کرده و حرکتی را که به سرعت برق پایان میابد را به یاد ماندنی میکند.

حس غریزی او در موسیقی موجب شده است که موریکونه در تشدید حالت افسانه ای قهرمانهای بزرگ و بی مانند بسیار موفق باشد. همین حس غریزی توانست او را در ساختن حال و هوایی احترام انگیز برای داستانی که دوره های مختلف زندگی قهرمانش را بازگو میکند، سینما پارادیزو، و همچنین جادوی پایان ناپذیر قهرمانان فیلمهای "تسخیر ناپذیران" (The Untouchables) و "روزی روزگاری در آمریکا" (Once upon a Time in America) یاری کند.


انیو موریکونه (Ennio Morricone)

هنری مانچینی (Henry Mancini) - آهنگ بی کلام


هنری مانسینی (به ایتالیایی: Henry Mancini) (۱۶ آوریل ۱۹۲۴ - ۱۴ ژوئن ۱۹۹۴) از آهنگسازان و رهبران ارکستر آمریکایی ایتالیایی‌تبار بود.

پس از درخشش مانچینی در موسیقی فیلم «آبوت و کاستلو» در سال ۱۹۵۲، به عنوان آهنگساز فیلم شهرت یافت. به طوری که کمپانی فیلمسازی یونیورسال او را تمام وقت برای برنامه‌های خود به کار گرفت.

علاوه بر آن مانچینی برای فیلمی از اورسن ولز به نام «لمس شیطان» در سال ۱۹۵۸ موسیقی متن نوشت که به گفته خودش، موسیقی متن این فیلم یکی از بهترین کارهای او در آن دوره بوده‌است. اورسن ولز از او خواسته بود تا یک اثر واقع‌گرایانه را خلق کند و مانچینی در این فیلم با به خدمت گرفتن چند نوازنده خیابانی Jazz، به بهترین نحو ممکن واقع‌گرایی را با تمرکز بر هسته اصلی فیلم و تطبیق موسیقی بر آن ایجاد کرد.

حال دیگر همه دنیا «هنری مانچینی» را به عنوان موسیقیدان و آهنگساز مشهور می‌شناختند. از آثار دیگر موسیقی فیلم او می‌توان از «صبحانه در تیفانی»، «ویکتوریا»، «روزهای شراب و رز» (برنده اسکار ۱۹۶۲)، «هاتاری»، اثر به یاد ماندنی «پیاده‌روی بچه فیل»، «فیلم پلنگ صورتی» (با بازی کمدین مشهور انگلیسی پیتر سلرز در نقش کارآگاه کلوزو)، موسیقی فیلم «معما» (با بازی کری گرانت - آدری هیپورن و والتر متیو) و . . . نام برد. همچنین موسیقی فیلم‌های تلویزیونی چون Thorn Birds ،Shadow Box ، Moon River و . . . از او بوده‌است. کارهای او را خواننده‌های بزرگی چون Frank Sinatra و Andy Williams اجرا کرده‌اند. موسیقی متن سریال کارتونی پلنگ صورتی که جزو ۲۰ موسیقی متن برتر قرن اخیر انتخاب شده از اوست. موسیقی متن فیلم و تم «پلنگ صورتی» که بر اساس سبک جاز نوشته شده و «هنری مانسینی» بخشی از نت‌ها را براساس حرکات بدن کارتون «پلنگ صورتی» بنا گذاشته.

مانچینی کار ساخت موسیقی متن را در نیمه نخست دهه پنجاه میلادی آغاز کرد و در طول چهل سال، شماری از بهترین آثار را در زمینه موسیقی فیلم خلق کرد.

هر چند او آثارش را به طور عمده درسبک موسیقی جاز آفرید ولی موسیقی او به سبک خاصی محدود نمی‌شود، در آثار او هم کارهای pop وjazz و هم کارهای کلاسیک را می‌توان مشاهده کرد. او رهبری ارکسترهایی چون ارکستر سمفونیک لندن، ارکستر فیلارمونیک لس‌آنجلس، پاپ بوستن و . . . را نیز بر عهده داشته‌است.

هنری مانچینی ۷۲ بار نامزد دریافت جایزه Grammy شد و توانست در ۲۰ مورد آن به دریافت جایزه معروف نائل آید. همچنین در ۱۸ مورد نامزد دریافت جایزه اسکار بود که توانست چهار اسکار را نیز از آن خود سازد.

هنری مانچینی در ۱۴ ژوئن سال ۱۹۹۴ از دنیا رفت.


هنری مانچینی (Henry Mancini)